اینجا همه چیز پیدامیشه خوش آمدید.... آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ نويسندگان دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:, :: 22:52 :: نويسنده : رضا
پسر 8 ساله ی من دونده ی خوبی بود و در اکثر مسابقات مدال می آورد. روزی برای دیدن مسابقه ی او رفتم.در مسابقه ی اول مدال طلا را کسب کرد. مسابقه ی دوم آغاز شد. او شروع خوبی داشت اما در پایان مسابقه حرکت خود را کند کرد و نفر چهارم شد.برای دلداری به سراغ او رفتم تا نکند به خاطر اول نشدن ناراحت باشد. پسرم خنده ی معصومانه ای کرد و گفت: مامان یه رازی بهت میگم ولی پیش خودمون بمونه. کنجکاو شدم. پسرم ادامه داد: من یک مدال بردم اما دوستم نیکولاس هیچ مدالی نبرده بود و خیلی دوست داشت یک مدال برای مادر پیرش ببرد.برای همین گذاشتم او اول بشود. پرسیدم:پس چرا چهارم شدی؟ خندید و جواب داد: آخه نیکولاس میدونه من دونده ی خوبی هستم.اگر دوم می شدم همه چیز را میفهمید.حالا میتوانم بگم پایم پیچ خورد و عقب افتادم. نظرات شما عزیزان:
سلام دوست گلم وب قشنگی داری اگه دوست داری بازدیدکنندگان سایتت زیاد بشه بیا یا هم تبادل لینگ کنیم منو به نام اس ام اس روز و به آدرس www.smsroz.lxb.irلینک کن بعد به من پیام بده تا منم لینکت کنم ممنون منتظرم
|
|||
![]() |